سیروس؛ میهمان غریبی که خود صاحب خانه است
- توضیحات
- آخرین به روز رسانی یکشنبه, 19 شهریور 1402 14:10
- نوشته شده توسط ندای هفتکل
«الیاس فرجی»
ندای هفتکل/ الیاس فرجی:
سالهاست که خاک هفتکل میزبان پیکر و یاد یکی از افتخارات ادبی و شعر نو در ایران است. خاک زرخیز هفتکل که سالیان دراز از عمق وجودش الماس بیرون میداد امروزه بواسطه وجود تربت فخر ادبیات ایران، خود به دری بی قیمت تبدیل شد.
آرام و بی صدا وارد شد و با خود موجی از شور و نشاط و انرژی را در دل جوانان ادب دوست هفتکل به وجود آورد. «سیروس رادمنش» که روزگاری در کنار بزرگانی چون «هرمز علی پور» و «سیدعلی صالحی» و «آریا آریاپور» و «یار محمد اسدپور» موفق شدند از دل شعر موج نو، پدید آورنده شعر موج ناب باشند تا که برای همیشه سرقافله دار سبک و سیاقی شوند که به عنوان شعر جنوب در ادبیات ایران متمایز باشند، یکی از بزرگترین شاعران نوپرداز ملی ماست و مورد تفقد و احترام بسیاری از شاعران و ادب دوستان بزرگ کشور بود و هست.
همین بس که منوچهر آتشی بعنوان پیشکسوت در شعر ناب، شعر سیروس (که آن زمان جوانی بیست و چند ساله بود) را پیامدار واقعی شعر ناب در ادبیات ما میدانست.
سیروس زمانی به هفتکل آمد که خود در اوج بود و هفتکل در حال افول؛ ولی فروتنانه و بی چشم داشت از گنج دانش و معرفت خود ذره ذره بکام جوانان علاقمند هفتکل ریخت و در کمال تواضع هر آنچه که توانست را در طبق دل با عشق به پیشگاه شهرش ایثار کرد. او خود را مدیون هفتکل میدانست و هر چه باید برایش کرد.
اکنون این هفتکل است که مدیون اوست. اکنون از فراز بلندای نام سیروس است که نام هفتکل در مجامع ادبی ایران می درخشد و تا ابد وامدار حضور خموش مردی ست که پرشورترین امواج معنا را در ساحل دل خود آرام کرده بود و آن را سخاوتمندانه بسوی هفتکل گسیل داشت.
سیروس آهسته و سنگین بر خاک هفتکل قدم گذاشت و در همان اندک زمان حضورش تا اینکه دست عجل روح او را از خاک به عرش برد بزرگترین و عمیق ترین تاثیر را در قشر فرهنگ دوست گذاشت. همگی بارها شاهد حضور بی ریای او بین شاعران جوان هفتکل بودیم و چقدر سخاوتمند و پرشور هر آنچه نیاز بود را به ایشان می آموخت.
اکنون دیگر سیروس نیست و متاسفانه با تمام افتخاری که برای مردم و شهر هفتکل به ارمغان آورده است کمتر توجهی به عظمت وجودش حتی زیر خاک شهرمان میشود. شاعران و ادیبان و هنرمندان و دانشمندان هر کوی و برزن جزء افتخارات و برند فرهنگی آن منطقه حساب میشوند که هر چه نام ایشان را بلندتر به صدا درآورند عیار فرهنگ و ادب خود را بالاتر میبرند.
ما برای سیروس چه کردیم؟
بعد از این همه سال که بزرگی و افتخار سیروس با نام هفتکل گره خورده است چه بزرگداشت و یادواره و مراسمی برایش گرفتیم؟ کدام قدم را برای قدردانی از حضورش برداشتیم تا در برابر وجدان بیدار خود شرمنده نباشیم؟ آیا اگر سیروس ازآن هر شهر و منطقه دیگری بود تنها یادمانش سنگ قبری بود که بر خاک سرد گورش گذاشته بودند؟
مزار سیروس بسیار غریبانه در گوشه ای از بهشت زهرا هیچ نشانی از افتخار ندارد و روز به روز در ازدهام قبرهای جدید، تنگ تر و تنگ تر میشود. آیا شهرداری و شورای شهر ما نمیداند که جایگاه قبر یک افتخار ملی باید ممتاز باشد؟ کدامین کتاب و بروشور و زندگی نامه از سیروس را برای معرفی او چاپ کرده ایم؟ کدام تمثال از شاعر بزرگ کشورمان را در میدان شهر نصب کرده ایم تا با وجود آن بر خود ببالیم؟
بر تمام جوانان فرهنگ دوست هفتکل است که غبار چندین ساله از دیدگان شهر بزدایند و آنگونه که باید قدردان وجود پر مایه سیروس باشند و در این میان جوانان ادب دوست و شاعری که زمانی در کنار سیروس بودند وظیفه ای سنگین دارند که با تدابیر لازم و همراهی تمام مراکز فرهنگی و یا ارگانهای دولتی و مساعدت شورای شهر و شهرداری هر آنچه که لازم است را برای گرامیداشت افتخار ادبیات ملی مان انجام دهند.
آنچه به نظر میرسد تاکنون خود را پشت پندارهای مضری که از دل هیچ عقیده سازنده ای بیرون نمی آید مخفی کرده ایم و بجای داشتن نگاه جامع و انسان شمول به مردان افتخار آفرین خود، اسیر در چارچوب های خودساخته ای هستیم که تا دنیا دنیاست راهی برای رهایی از آن پیدا نخواهیم کرد و متاسفانه دیر زمانی نیست تا که در تنگنای تفکراتمان کم کم سیروس محو شود.
چه زیبا سیروس عزیز در وصف سفر خود می سراید:
در تو خانه می گیرم ابر!
با آذرخشی از سینه ام
تا بی نام تر از همیشه
سفر کنم.